علـــــی جونیعلـــــی جونی، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

علی نفس مامان و بابا

دهه فجر در مهد

از یکشنبه 12 بهمن ماه تا سه شنبه 21 بهمن ماه هر روز در مهد مراسمی به مناسبت دهه فجر داشتید.. مراسم هایی که با انقلاب و امام خمینی و ... آشنا بشید... اما متاسفانه پسر کوچولو  هفته اول به علت بیماری آبله مرغونش خونه موند و مهد نرفت و بنابراین از برنامه های مهد هیچ بهره ای نبرد... شنبه 18 بهمن ماه در مهد جشنواره غذاهای سنتی برگزار میشد و ما هفدهم ساعت 11 شب که از جلوی مهد رد میشدیم متوجه این قضیه شدیم آخه اعلامیه اش رو پشت در مهد نصب کرده بودند... اون وقت شب با دو تا وروجک نمی تونستم غذای خاصی درست کنم اما صبح زود به جای غذای سنتی یک نوع غذای انگشتی مدرن درست کردم و مهد بردم اینم توبالز یا توپ های تونی که به مهد علی بردم ...
22 بهمن 1393
1441 20 14 ادامه مطلب

علی نقطه ای (آبله مرغان)

پسرک نازنینم روز چهارشنبه 8 بهمن ماه بعد از برگشت ازمهد کودک خیلی بی حال بود .. کمی خوابید بعد که بیدار شد دیدم داغه... پیش خودم گفتم دوباره آخر هفته شد و علی منم مریض شد.. سریع بهش شربت استامینوفن دادم و تبش پایین امد... بابا مهدی هم ماموریت تبریز بود و نبود... ساعت هشت شب به زور بهش کمی غذا دادم و دوباره خوابید.. حدودا ساعت 3 نیمه شب به خاطر دستشویی رفتن از خواب بیدار شد که بهش دست زدم دیدم مثل کوره آتیش داغه داغه.. سریعا بهش شربت استامینوفن دادم و پاشویه اش کردم و خوابید... صبح که از خواب بیدار شد و دستشویی رفت دیدم یک دونه خیلی کوچیک روی دلش زده گفتم این چیه باباش که تازه از ماموریت برگشته بود گفت شاید پشه زده یا جوشه... بعد از دو سه سا...
16 بهمن 1393
9307 13 20 ادامه مطلب
1